جیمی مدل و بازيگر هاليوودي؛
اسلام باعث شد تا دید من به زندگی عوض شود

من هرگز و هرگز در زندگی فکر نمیکردم روزی مسلمان شوم! درک و شناخت من از اسلام و مسلمانان براساس اخبار رسانهها بود و فکر نمیکردم خودم هم روزی مسلمان شوم

به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )، نام من جیمی است و دوهفته پیش بود که مسلمان شدم. قبل از تشرف به اسلام شخصیت محافظه کاری نبودم و البته آدم خیلی خوبی هم نبودم. حدود پنج سال مدل بودم و در آن زمان مقداری به مواد مخدرهم معتاد شده بودم. البته از به منظور لاغر ماندن و کاهش وزن مواد مخدرمصرف میکردم و مراقب بودم مصرفم بیش از اندازه نشود و فکرمیکردم این مصرف کافی است و من معتاد نمیشوم در صورتی که هرکس از مواد مخدر استفاده کند برای او وابستگی ایجاد میشود. شروع به حساب و کتاب کردم که بعد از چندهفته و چند روز دیگرمصرف نکنم ولی پنج سال شبانه روز طول کشید و معتاد شدم. همسرم که تا آن زمان با من همراهی میکرد رفتارش خشونت آمیز و تند شد و زندگی برایم پر از ترس و نگرانی شده بود
بنابراین تصمیم گرفتم سیگار را ترک کنم. به همسرم هم گفتم من ترک میکنم توام ترک کن به من خندید و به تمسخر گفت بله، درست است. تو داری ترک میکنی! و من گفتم بله تصمیم گرفتم ترک کنم.
آن زمان هیچ حامی و پشتیبانی نداشتم تا بتونم تصمیم خودم را عملی کنم و شوهرم به من خندید و سعی کرد دوباره مصرف کنم. ولی ترک کردم من یک پسر کوچک دارم که تمرکزم را روی او گذاشتم تا زندگیام تغییرکند پسرم نیاز به مادر خوب داشت و او را خیلی دوست دارم.
بعد از بازگشت دوباره به زندگی در هالیوود خیلی درگیرکار شدم به حدی که برای بسیاری تعجب آوربود من مسلمان شوم، اما چیز جالب این بود که شهادتین را گفتم و از خیلی کارهای قبل دوری گزیدم دیگر دارو و نوشیدنیهای حرام نمیخورم و هرکاری انجام نمیدهم یک حس شگفت انگیزی در من ایجاد شده است که بسیار دوست داشتنی است و قلبا به اسلام اعتقاد دارم.
در یک خانواده مسیحی متولد و بزرگ شدم و حدود ۳۱سال مسیحی بودم اما هرگز نتوانستم در این مدت خدا را به خوبی احساس کنم. اسلام باعث شد تا دید من به زندگی عوض شود و چیزی که باعث این تحول بود آشنایی و ازدواجم با یک ایرانی مسلمان که هیچ حس بد و توهینآمیزی نسبت به مسیحیت و من نداشت.

همه چیز از زمانی شروع شد که من با ایرانی مسلمان ازدواج کردم و اسلام وارد زندگیم شد او بدون هیچ ذهنیت بدی با من ازدواج کرد و با مراقبت و کنترل من در خانه کمک کرد تا بتوانم اعتیاد را ترک کنم. بنابراین سفر جدیدی در زندگیم شروع شد.
با تحقیق و مطالعه درباره اسلام به آرامش رسیدم. خیلی دوست داشتم بدانم چرا رسانهها و اخبار از اسلام بد میگویند و مردم از آن متنفر هستند چرا این همه خضونت و ظلم را به اسلام نسبت میدهند ولی بعد از تحقیق بیشتر دریافتم دین اسلام دین صلح است و به حقیقت پیبردم.
فکر میکنم اصلیترین چیزی که در اسلام وجود دارد احترام به زنان و توجه به حقوق آنهاست، زیرا زندگی برای ما زنان آسان نیست خیلی دغدغه داریم و نگرانیم نسبت به خانوادههایمان، همسرانمان، فرزندانمان و همینها مسائلی است که باید درباره ان دقت کرد. شما میدانید، کارهایی مثل اشپزی تمیزکاری، مراقبت از بچهها و شوهر و رسیدگی به امورخانه هست که همه اینها سخت است و این یک واقعیت است که دین اسلام به زن احترام میگذارد و برای او ارزش قائل است، و اینکه در مساجد زنان را از مردان جدا میکنند اصلا باعث ناراحتی نیست چرا که اسلام قدرت و توانایی زیادی به ما داده است. نگاه توام بااحترام در اسلام انگیزه من شد تا مسلمان شوم.
وقتی مسلمان شدم یک حس خاصی پیدا کردم. این یک حس دوستی و صلح بود چیزی که قبل از این در تمام دوران زندگی نداشتم ولی حالا برای زندگیام هدف دارم. نمیدانم چرا اینجا هستم ولی اسلام به من تعادل و امنیت و آرامش داد اینکه در زندگی هدف داشته باشم.

من هرگز و هرگز در زندگی فکر نمیکردم روزی مسلمان شوم! درک و شناخت من از اسلام و مسلمانان براساس اخبار رسانهها بود و فکر نمیکردم خودم هم روزی مسلمان شوم، اما در حال حاضر که مسلمان شدهام، افتخار میکنم و خوشحالم و میخواهم باداشتن پوشش اسلامی و حجاب به همه نشان بدهم یک مسلمانم. حتی اگرنسبت به من متنفر و منزجربشوند اهمیتی نمیدهم من میخواهم نشان بدهم که خدا نه فقط درخاورمیانه بلکه همه جاهست. در ست است که مسلمان شدهام ولی زندگی اجتماعی من متوقف نشده است میتوانم با داشتن حجاب در اجتماع باشم و خیلی از کارها و حتی ورزشها را انجام بدهم.
پدرم درباره گذشته من اینکه معتاد به مواد مخدر شده بودم و یا مدل بودم مطلع بود و برای همین هشت سال با من قطع رابطه داشت و حرف نمیزد ۱۷ساله بودم که او من را از خانه بیرون انداخت یک هفته در بزرگراه سرگردان بودم و هرچه در کیف داشتم خرج کردم بعد از آن زندگی بیخانمانی داشتم و با گیتارزدن خرجم را در میآوردم؛ بنابراین ما به مدت ۸ سال با هم ارتباطی نداشتیم و پدرم چیزی از زندگی من نمیدانست. تنها زمانی دوباره سراغ من آمد که باردار بودم و او ان زمان با من حرف زد و دوباره ارتباط گرفتیم در حال حاضر رابطه ما خوب است و من خیلی او را دوست دارم.
یک بار برای پدرم نوشتم نظر شما درباره مسلمانان چیست؟ آیا شما قضاوت مردم و رسانهها و اخبار را درباره مسلمانان قبول میکنید؟ به من گفت چرا اینها را میپرسی گفتم خب پدر من مسلمان هستم!
پدرم خیلی از مسلمان شدن من خوشحال نشد بلکه ناراضی بود و نگران از اینکه من مسلمان شدهام و دوباره مثل گذشته به خطا رفتهام.
rahyaftha.ir
...